سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق


85/7/24 ::  7:2 عصر

 

 

یک اگر با یک برابر بود

معلم پای تخته داد می زد ، صورتش از خشم گلگون شده بود و دستانش به زیر پوششی از گرد پنهان بود .

ولی آخر کلاسی ها لواشک بین خود تقسیم می کردند .

وان یکی در گوشه ای دیگر "جوانان" را ورق می زد برای اینکه بیخود های و هوی می کرد .

و با آن همه شور بی پایان تساوی های جبری را نشان می داد .

با خطی خوانا به روی تخته ای کز ظلمتی غمگین بود تساوی را چنین نوشت : یک اگر با یک برابر بود

از میان جمع شاگردان یکی برخاست ، همیشه یک نفر باید بر خیزد ... به آرامی سخن سر داد :

تساوی اشتباهی فاحش و محض است . نگاه بچه ها نا گه به یک سو خیره گشت و معلم مات بر جا ماند

و او پرسید:اگر یک فرد انسان واحد یک بود آیا باز یک با یک برابر بود؟سکوت مدهشی بود و سوالی سخت

معلم خشمگین فریاد زد آری برابر بود و او پوزخندی زد و گفت : اگر یک فرد انسان واحد یک بود آنکه زور و زر به

دامن داشت بالا بود ، آنکه قلبی پاک و فاقد زر داشت پایین بود .

اگر یک فرد انسان ، واحد یک بود آنکه صورت نقره گون چون قرص مه میداشت بالا بود

وان سیه چرده که می نالید پایین بود ؟ اگر یک فرد انسان واحد یک بود این تساوی زیر و رو می شد .

حال می پرسم یک اگر با یک برابر بود نان و مال مفتخوران از کجا آماده می گردید ؟

یا چه کس دیوار چین ها را بنا می کرد ؟ یک اگر با یک برابر بود پس که پشتش زیر بار فقر خم می شد ؟

یا چه کسی زیر ضربت شلاق له می گشت ؟ یک اگر با یک برابر بود پس چه کس آزادگان را در قفس میکرد؟

معلم ناله آسا گفت : بچه ها در جزوه های خویش بنویسید : یک با یک برابر نیست ...


نویسنده : رامین

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها :: 
8138


:: بازدید امروز :: 
4


:: بازدید دیروز :: 
8


:: درباره خودم ::


:: اوقات شرعی ::

:: لینک به وبلاگ :: 

عشق

:: اشتراک در خبرنامه ::

 

:: مطالب بایگانی شده ::

پاییز 1385